جهت عضویت در پرشین هیت و کسب درآمد در اینترنت کلیک کنید

javahermarket

من یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد. می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد. هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت. هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.
اما من! هرگز حرف خدا را باور نکردم، وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم. چشم هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز، تا صدای خدا را نشنوم. من از خدا گریختم بی خبر از آن که خدا با من و در من بود



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:,
ارسال توسط عباس

بخش پونتیاک شرکت خودروسازی جنرال موتورز شکایتی را از یک مشتری با این مضمون دریافت کرد:» این دومین باری است که برایتان می نویسم و برای این که بار قبل پاسخی نداده اید، گلایه ای ندارم، چرا که موضوع از نظر من نیز احمقانه است!

به هر حال، موضوع این است که طبق یک رسم قدیمی، خانواده ما عادت دارد هر شب پس از شام به عنوان دسر، بستنی بخورد. سالهاست که ما پس از شام رأی گیری می کنیم و براساس اکثریت آرا نوع بستنی، انتخاب و خریداری می شود. این را هم باید بگویم که من به تازگی یک خودروی شورولت پونتیاک جدید خریده ام و با خرید این خودرو، رفت و آمدم به فروشگاه برای تهیه بستنی دچار مشکل شده است.
 لطفاً دقت بفرمایید! هر دفعه که برای خرید بستنی وانیلی...



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:,
ارسال توسط عباس

بودا به دهی سفر کرد . زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد. بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد . کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت: این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید.

بودا به کدخدا گفت: یکی از دستانت را به من بده،  کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت . آنگاه بودا گفت : حالا کف بزن

 کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت:  هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند

بودا لبخندی زد و پاسخ داد: هیچ زنی نیز نمیتواند به تنهایی هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند. بنابراین مردان و پول‌هایشان است که از این زن، زنی هرزه ساخته‌ است!




تاریخ: دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:,
ارسال توسط عباس

زاهدی گفت: روزی به گورستان رفتم و بهلول را در آنجا دیدم پرسیدمش اینجا چه می کنی؟

گفت: با مردمانی همنشینی می کنم که آزارم نمی دهند، اگر از عقبی غافل شوم یادآوریم می کنند و اگر غایب شوم غیبتم نمی کنند.




تاریخ: دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:,
ارسال توسط عباس

گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.

او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟

گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ، مال او را حفظ می کند. من دزد مال او هستم ، نه دزد دین. اگر آن را پس نمی دادم وعقیده صاحب آن مال ، خللی می یافت، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است .

کشف الاسرار




تاریخ: دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:,
ارسال توسط عباس

Get your own Chat Box! Go Large!

:::● دریافت کد چت روم برای وبلاگ شما●:::

EveryWhereChat Free Flash Chatrooms

جهت عضویت در پرشین هیت و کسب درآمد در اینترنت کلیک کنید

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 19
بازدید کل : 2777
تعداد مطالب : 17
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

javahermarket

جهت عضویت در پرشین هیت و کسب درآمد در اینترنت کلیک کنید